۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

شب اول




به جهت اساینمنت های مکرر سرکارعلیه بانو ریکا در کلاس مارکتینگ و همچنین پروژه های جالب انگیزناک مستر کوک در جهت رفتار سازمانی ، اینجانب در یک حالتی نزدیک به جنون بسر می برم . انصافا نوشتن آرتیکل حتی از نوع کانسپتوآلش بسیار سخت است و از توان این بنده حقیر خارج . حالا خدا را شکر که ما قبلا پانزده واحد ناقابل حسابداری خوانده بودیم وگرنه روح قاسم زاده ( استاد حسابداری در دوره لیسانس که یک بار لطف کردند و مرا انداختند ) اینجا هم دوباره حلول می کرد و باز همان آش و همان کاسه . حالا همه این ها به کنار فردا عمران (پسر عمه گرامی) دارد از ایران می آید . پدر و مادرش گل پسر 17 ساله شان را فرستادند اینجا برای درس و حکما من هم باید کمال همکاری را داشته باشم ! حالا من که جدا خوشحال می شوم ولی الان وسط این همه گرفتاری ؟ بهرحال دارم خانه را جمع و جور می کنم . آشفته بازاری شده است برای خودش . امروز صورت حساب این ماه بانکم را نگاه می کردم ناغافل چشمم افتاد به این رکورد که یک شرکت از خدا بی خبری 2 تا 30 دلار از حسابمان کسر کرده بدون هیچ رفرنسی ! روز روشن و دزدی ؟ نمی دانم چکار باید بکنم . احتمالا ماه دیگه 3 دفعه کم می کند ! خر تو خر است دیگر بعد می گویند پیشرفته است . مملکته دارید ؟





۴ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. مبارکا باشد وبلاگ جدید... می بینم که در بحبوحه ها هم وبلاگ نویسی رو بی خیال نمیشی...ایول

    پاسخحذف
  3. vaaay hamid reza kheili bahal bood, hey zood zood bia benevisaaaaaaa

    پاسخحذف
  4. To mitooni Hamidreza... to mitooooooni :D
    Hame ja khar too khare baba... in khar too khari mesle range asemoon asan! hame ja ye range
    Adam vaghean gahi mikhad bege "mamlekate darid"... vallah

    پاسخحذف

فهرست وبلاگ من